shytoonak
گفتم به دام اسیرم گفتا که دانه با من
گفتم که آشیان کو گفت آشیانه با من
گفتم که بی بهارم شوق ترانه ام نیست
گفتا بیا به گلشن شور ترانه با من
گفتم بهانه ای نیست تا پر زنم به سویت
گفتا تو بال بگشا راه بهانه با من
گفتم به فصل پیری در من گلی نروید
گفتا که من جوانم فکر جوانه با من
گفتم که خان و مانم در کار عاشقی رفت
گفتا به کار خود باش تدبیر خانه با من
گفتم به جرم شادی جور زمان مرا کشت
گفتا تو شادمان باش جور زمانه با من
گفتم ز عشقبازی در کس نشان ندیدم
زد بوسه بر لبانم گفتا نشانه با من
گفتم دلم چو مرغی ست کز آشیانه دور است
دستی به زلف خود زد گفت آشیانه با من
گفتم ز مهربانان روزی گریزم آخر
گفتا که مهربان باد اشک شبانه با من
نوشته شده در پنج شنبه 91/3/4ساعت
2:4 صبح توسط سنا فراهانی نظرات (2) |
موضوعات سایت
پیوند ها
طراح قالب
امکانات سایت